در بخش مراقبتهای ویژه، کسی روزگار میگذراند که صدایش برای مردمان دیار دارالعباده و دارالعلم یزد آشناست: همان حاجآقاابوترابی که عمرش را در پاسخ به مسائل شرعی گذرانده است؛ صدای ماندگاری که احکام شرعی را در رسانه به جان تشنه مردم میرساند ولی در ورای این شهرت، که همگان، او را بیشتر به همین میشناسند، حرفهایی از جنس تاریخ اسلام هم دارد بخصوص بحث شناخت مقاتل. علاقه وافر او به مطالعه و اندیشه مثالزدنی است...
زیر دستگاه دیالیز و در معیت آقازادهشان به دیدار رفتیم. برایشان قدری تربت قتلگاه تحفه بردیم. همین که نام امام حسین و تربت قتلگاه آمد وجود این مرد، بارانی شد! و شروع کرد به گریستن، از حضرت حسین برایمان گفت. داستان مجنون و یافتن قبر لیلی از روی بوییدن جابهجای خاک بیابان را گفت...میگفت و میسرود و از حسین میگفت...با اشکی که سراسر، شور و وجد عارفانه بود. آقازادهشان میفرمود: در این دوسه روز و خاصه امروز از شدت درد به خود میپیچیدند اما همین که نام ارباب بیکفن آمد نشاط و شادابی آمیخته با حزن را میشد حس کرد...
فهمیدم که روح او از همه ما سالمتر است! به علم و معرفت این مرد بزرگ غبطه خوردم و به این چند لحظههای در کنارش بودن، افتخار کردم. علم و عالم باید زلال باشد. برای باسواد شدن باید اول از همه نورانی بود، با صفا بود، زلال بود، باید مثل ابوترابی بود! زلالِ زلال، طوبی له!
برای شفایشان حمدی بخوانیم...
حجت الاسلام و المسلمین سیدعلی اصغر علوی